من روزهای زندگی خود را می شمارم: 11733 برای امروز. شاید این کار برای خیلی ها غریب باشد، اما من آن را دوست دارم. من همیشه تعداد روزهایی را که زندگی کرده ام به یادِ خود می آورم. اینگونه زندگی در نگاهم وسعت می یابد. این تقویم شخصی من است. گاهی این ارقام را در ته نامه ها، یا هدایایی که به دیگران پیشکش می کنم، یادداشت کرده ام.
شاید این اعداد در لحظه بی مسمی به نظر آیند اما در طولانی مدت با بازنگری شان، حرف های زیادی برای گفتن دارند. این رویکرد همچون عمود کردن متری در راستای قامت زندگی است. بدین روی من هر لحظه قد زندگی خود را اندازه می زنم. بر این باور که این مسئله پیری را بیش از آنکه چونان نوعی کهولت در نظر ما آورد، آن را همچون یک جریان “عظیم گشتگی” مداوم به تصویر می کشد.
شمارش روزهای زندگی این کمک را می کند تا بفهمیم که از چه روان سترگی برخورداریم. روانی که محصول یازده هزار و هفتصد و سی و سه روز است. فکر کردن به این عدد و مراقبه کردن هر روزه در باب آن اثری چشمگیر در سلامت روان ما دارد. اینکه می بینیم قادر بوده ایم که این همه روز را پشت سر گذاشته و زندگی کنیم. زندگی بدین ترتیب در نظر ما مهم جلوه می کند. چیزی که حتی یک روزش را از قلم نیانداخته ایم.
به گمان من بدون شمارش روزهای زندگی، روزهای ما گم می شوند. اگر من 11733 را به فکر احضار نکنم، گویا خیانتی را در حق همه ی آن دردها، رنج ها، غم ها، خوشی ها، آرامش ها و شادی ها مرتکب شده ام. زهی…