هرازچندگاهی شاهد هستیم که فردی عجیب و غریب بعلت شباهت های بی حد و حصرش به یک چهره ی شناخته شده و معروف، بسیار سرِ زبان ها می افتد. مثلا کسی عاشق فوتبال بسیار شبیه به فلان بازیکن جهانی است. یا کسی شبیه به فلان هنرمند رزمی کار است و یا شبیه به بهمان بازیگر عالمگیر.
وقتی در زندگی این افراد غور می کنیم، شوربختانه متوجه می شویم که همگی شان انسان های بسیار مستعدی هستند اما از بدِ روزگار این چنین به بیراهه کشیده شده اند. متاسفانه در همین تهران خودمان، چندین بروس لی، چندین آمیتاب باچان، چندین مایکل جکسون، چندین مارادونا و غیره وجود دارد. عشق این انسان ها به این اسطوره ها آنچنان زیاد و غیرقابل وصف بوده است که آن ها این چنین به بدلی از بت های خودشان مبدل شده اند.
مردم این افراد را می بینند، گاهی اوقات به آن ها می خندند و یا گاهی هم کمکی مالی به آن ها می کنند؛ اما من شخصا از دیدن این افراد دلم به درد می آید. این دست انسان های مسخ شده متاسفانه راه درست تر را انتخاب نکرده و تماما محو بُت خویش شده اند. این مسئله ریشه در نوعی الگو گرفتن بیمارگونه دارد.
هدف مارادونا شدن نیست. هدف تبدیل شدن به یک ستاره در عالم فوتبال است. این آن چیزی است که دوستانِ بخت برگشته می بایست که دنبال می نموده اند، نه تقلید از تمامی جنبه های وجودی یک فرد دیگر به قیمت از کف دادن خویشتنِ خویش…
11864
واقعا دستِ مسی درد نکنه اینهمه زحمت کشید و تمرین کرد تا رضا پرستش به اینجا برسه 🙂