گاهی اوقات دقیقا وسط جریانات روزمره ی زندگی حالاتی بر آدمی مستولی می گردد که انگار 20 سال در زمان به عقب می رویم. این یک پدیده ی نادر روانشناختی است. گاهی در اثر توامان شدن برخی رویدادها با یکدیگر مثلا نورپردازی فضا، چهره ی کسی که در یک فضای عمومی در مقابل ما نشسته است، طرز پوشش یک رهگذر، یک رایحه، یک طعم و یا یک صدا؛ ما خیال می کنیم که در حال تجربه ی گذشته در زمان حال هستیم.
این پدیده متفاوت از خاطره بازی و یا مرور نوستالژیک یادهاست. این پدیده حتی متفاوت از یک یادآوری ساده در اثر شنیدن یک اثر موسیقایی و یا یک عطر قدیمی است. این پدیده بنحوی رقم می خورد که انگار ما در تاریخ زندگی مان جابجا می شویم و چند ثانیه ای گذشته را زندگی می کنیم. این مسئله از پدیده ی دژاوو نیز که پیشتر در نوشتار دیگری بدآن پرداخته ام متفاوت است.
من اسم این پدیده ی عجیب را بطرز غریبی “سفر روان به گذشته از خلال کرم چاله های فضای مینکوفسکی در بستر زندگی” گذاشته ام (البته این صرفا یک نامگذاری طنزآمیز است و این دو مسئله ربطی علمی به هم ندارند).
یکی از پیش بینی های نسبیت عام، کرم چاله هایی است که در فضای مینکوفسکی (فضای نسبیتی چهار-بعدی) می توان از خلالشان از نقطه ای به نقطه ی دیگری در فضا مسافرت کرد بدون اینکه واقعا در مسیر فضایی جابجا شویم. این پدیده ی روانی نیز مجازا همین کار را با ما می کند: به خودمان می آئیم و می بینیم که در لحظه ی اکنون مشغول زندگی کردن گذشته ی فراموش شده ی خود هستیم!!!
11883