می توان صحنه های بسیار دهشتناکی از خشونت را متصور شد. برای آنکس که وجدانی بیدار و تربیتی انسانی دارد، حتی تصور این دست صحنه ها نیز بی شک دردآور است.
مثلا می توان صحنه ای را تجسم کرد که در آن مرد جوان فقیری مادر پیر و فرتوت خود را به بهانه ی خواستن نان، مورد ضرب و شتم فیزیکی قرار دهد جوریکه پیرزن گریه کند. یا مثلا پدری کودک 4 – 3 ساله ی خود را بخاطر توپ بازی در حین استراحت او، وحشیانه لگدمال کند؛ جوریکه کودک بمیرد ولی او همچنان به سر و صورت او لگد بزند.
اگرچه این ها صرفا تخیلات من هستند اما بی شک اتفاقاتی بمراتب وحشتناک تر از این ها هر روزه در گوشه و کنار جهان رخ می دهند. هدف من از بیان این موارد اشاره به رنجی است که برخی از انسان ها از داشتن تفکرات وسواسی مرتبط با مسئله ی خشونت می برند. وسواس های فکری مرتبط با خشونت جزء بدترین قسم وسواس های فکری هستند که بموجبشان فرد روان-رنجور رنج زیادی از سر مبتلا شدن به آن ها تحمل می کند.
این وسواس ها در عمده ی موارد در انسان هایی بوجود می آیند که بعلت ضمیر صلح جویشان بیشترین سطح بیزاری از خشونت را دارا هستند. مثلا پدری که فرزند خود را خیلی دوست داشته و حاضر نیست که اتفاق بدی برای او بیافتد مداوما صحنه ای را تجسم می کند که در حال پرتاب کردن فرزند نوزاد خود از پنجره به بیرون است.
این قسم وسواس های فکری پس از وسواس توهین فکری به مقدسات بیشترین نقش را در سلب آرامش روانی افراد ایفا می کنند.
11884