زیاد می شنویم که می گویند گریه مال کودکان است؛ اما این دروغی بیش نیست. گریه برای انسان است: هر کسی، چه زن، چه مرد، چه بزرگ، چه کوچک… آدمی اینقدر این دروغ را راه و بیراه به خود و دیگران گفته است که دیگر خودش نیز آن را باور کرده است. بچه های بیچاره آدمی بیشتر از هر کس دیگری این حرف مفت را باور کرده اند و معمولا گریه ی بزرگترها در کتشان نمی رود.
آنها فکر می کنند که آدم بزرگ ها گریه نمی کنند. اما این خیالی واهی است. هر کودکی با بزرگتر شدن دیر یا زود می فهمد که آدم بزرگ ها گریه هایشان را در خفا می کنند: یک سری در خلوت خانه، یک سری در حین رانندگی، یک سری زیر باران، یک سری در دستشویی، یک سری در مسافرت و عده ای نیز در جاهای دیگر…
هرچقدر سن فرد بالاتر رود (بشرط داناتر شدن از سر بزرگسال شدن)، گریه ها شدت بیشتری پیدا می کنند و این شدت همنوا با تغییرات خلق و خویی انسان هاست. یک انسان بزرگسالِ اخلاق مدار بابت درد، رنج و غم انسان ها گریه خواهد کرد. او وقتی می بیند که کودکی فقیر، محروم از محبت، برای پیدا کردن لقمه نانی، بدون هرگونه پشت و پناهی مجبور به کار کردن است، قطعا اشک خواهد ریخت. شاید این اشک ریختن بمجرد رویت این حادثه نباشد اما مرور این خاطره ها در لحظاتی خاص، این مهم را تحقق خواهد بخشید.
اما این اشک ها صرفا در رابطه با مسایل عمده ی بشری نیستند، بلکه می توانند در رابطه با جریانات زندگی روزمره نیز باشند. آنانی که پدران و مادران سالخورده ای دارند متوجه شده اند که ایشان از مرور خاطرات، مصائب زندگی، دردسرهای فرزندان و چیزهای اینگونه نیز براحتی چشمهایشان خیس شده و اشک می ریزند. و اینگونه است که اشک از بدو تولد تا لحظه ی مرگ، چشمان تر آدمی را رها نخواهد کرد…
اشکهایی که به مدد تاثیر تراوش این نوشتارها بر روح ما و حقیقتی که از قلب افکار ننوشته و نخوانده ی ما جاری میگردد ؛خود اشکی با شکوه را رقم میزند…
درود بر این ادبیات
سپاسگزارم
قشنگ مشخصه که این س.ح یه خانومه که شما رو خیلی دوست داره 🙂
با جوابهای یختون بعید می دونم گرفته باشید مطلبو
این دیدگاه صرفا واسه اطلاع بود و اون رو نشر ندید
ایشان یک آقا از دوستان من هستند که به بنده لطف دارند.