حوزه هایی در فیزیک روز وجود دارد که در آن ها در بخش هایی از نظریات مرتبط، ما با پارادوکس هایی جدی روبرو می شویم که به آن نقاط، نقاط سینگولار و یا تکین می گوئیم.
بعنوان مثال طبق نظریه ی بیگ بنگ (که منطبق با مشاهدات کیهان شناختی روز می باشد) جهان در حال انبساط است. اگر در محور زمان به عقب بازگردیم، قطعا جهان عکس این مسیر را طی کرده و منقبض خواهد گشت. این جهان در ابتدای محور زمان آنقدر کوچک خواهد شد که جرمی بسیار بالا در حجمی بسیار کوچک جمع می گردد.
می توان فرض کرد که در آنجا جرم به سمت بینهایت بزرگ و حجم به سمت بینهایت کوچک میل می کند و چنین چیزی با مدل های عرفی فیزیک جور در نمی آیند. ما چنین نقطه ای را یک نقطه ی تکین می نامیم. من قصد دارم که پا را فراتر از این مورد گذاشته و در فلسفه ی علم نقطه ی تکین را در مورد تمامی نظریات مورد مطالعه قرار دهم.
آن بخشی از نظریه که بتوسط خودِ نظریه قابل توضیح نیست، نقطه ی تکینه ی نظریه است. یعنی مواردی در پدیدارهای مرتبط با (و زیرمجموعه ی) یک نظریه وجود دارند که خودِ نظریه نمی تواند آن ها را حل کند. من این نقاط را نقاط سینگولار می نامم.
یک نظریه ممکن است از 100 حالتِ یک پدیدار، 99 حالت آن را حل کند، اما از حل یک حالت عاجز باشد. آن حالت خاص، حالت تکین است. مرگ نظریه ها بسیار مرتبط با تعداد نقاط سینگولار آنهاست بطوریکه این مرگ زمانی فرا می رسد که تعداد نقاط تکین رو به افزایش گذارد که دراین حالت نظریه ی جدید ققنوس وارانه از دل نظریه ی پیشین زاییده خواهد شد…
12030
یعنی مجددا از آن یک حالت ۹۹ حالت دیگر پدیدار می گردد؟؟