زلزله ی 10 ثانیه ای هفته ی گذشته ی تهران (چهارشنبه 29 آذر 96) حال و هوای خاصی از سردرگمی، اضطراب و حتی ترس را در میان شهروندان به وجود آورد. لحظاتی پس از زلزله شاهد بودم که تقریبا تمامی تهرانی ها به کوچه و خیابان آمده و مشغول آماده کردن تمهیداتی برای رویارویی با فاجعه ی قریب الوقوع گردند. عده ای در پارک ها خوابیدند، عده ای در ماشین ها و عده ای دیگر نیز بطور کل شهر را ترک کردند. اما آیا گریزی از حادثه است؟!
من اینطور فکر نمی کنم. هرچقدر که هم تمهیداتی بیاندیشیم که چنین می کنیم و یا چنان خواهیم کرد، یک اتفاق طبیعی فارغ از خوشایندها و یا ناخوشایندهای ما رقم می خورد و نهایتا آنچه که باید بشود، می شود. من منکر برنامه ریزی برای کاهش عواقب چنین دست حوادثی نیستم، اما نهایتا جهان از برنامه های ما تبعیت نخواهد کرد. آنکس که شهر را ترک می کند، از کجا معلوم که شهر مقصدش این بار نلرزد و یا از کجا مطمئن باشد که در راه، شهاب سنگی بر سرش فرود نیاید و یا اینکه در دره سقوط نکند؟!
آنچه که باید بشود، می شود و این مسئله ای اجتناب ناپذیر است. قبل از تمامی این تمهیداتِ این چنینی باید اصلی را بعنوان یک آرام بخش وجودی پذیرفت و آن هم مسئله ی “ماحصل عدل هستی” است. زلزله نه خوب است و نه بد است، زلزله فقط هست. این بخشی از عدل فراگیر هستی است. در پرتو عدل هستی و در آغوش آن می توان به زلزله همچون وزش باد و یا موج اقیانوس نگریست که می رود و می آید و آنچه که نهایتا باقی است، خودِ همه-چیز است…
12055
چه وسعتی…