(کمال در عمل)
برای آنکس که به دنبال بهتر شدن در بستره ی زندگی است، خیلی بعید نیست که مداقه هایی نظری در رابطه با مفهوم کمال داشته باشد. آنکس که می خواهد در مسیر تکامل انسانی خود قدم بردارد، قاعدتا نخست بایستی که بداند کمال چیست. مادامیکه ما ندانیم کمال چیست و کامل بودن در گرو چه چیزی خواهد بود، این ممکن نیست که ایده ی کمال را در عمل رقم بزنیم.
با عنایت به این مسئله، تفکر در رابطه با کمال برای کامل شدن ضروری است اما مشکل از آنجایی می آغازد که ما فقط بخواهیم کمال را بشکل نظری دنبال کنیم یعنی فقط در رابطه با کمال فکر کنیم. قبلا توصیه کرده بودم که نسبت بیست – هشتاد (به ترتیب تفکر به کمال و عمل به کمال) در این زمینه بهتر است که برقرار باشد. با در نظر داشتن این نسبت عمل به کمال از تفکر به کمال مهمتر است.
عمل به کمال بتوسط ما خود را در دو سطح گفتار و کردار ما متجلی می سازد؛ از این رو آنکس که دغدغه ی “کمال در عمل” را دارد، باید توجه ویژه ای به گفتار و کردار خود داشته باشد. بین پندار، گفتار و کردار ما یک ارتباط درونی و یک چرخه ی نامریی وجود دارد بنحویکه پندار ما، گفتار ما را سبب شده و گفتارمان نیز رفتارمان را می سازد.
گفتار و کردارِ آنکس که خواهان آن است که در مسیرِ بهتر شدن دایمی قدم بردارد، خیلی خیلی بیشتر از پندارهای مرتبط با کمال برای وی حایز اهمیت است. این راه صحیحی نیست که ما در ساحت فکر کامل شویم اما گفتار و کردارمان بویی از این مسئله ی کمال نبرد: آن 80 درصدِ مرتبط با کمال عملی خود را در همین گفتار و کردار نشان می دهد.
12056