اضطراب، افسردگی و وسواس دقیقا همچون تعداد زیادی از حالات ناخوشایند دیگر در نهاد آدمی، همگی امکاناتی وجودی برای بهبود شرایط زندگی و نهایتا بقاء ما هستند «اگر و فقط اگر» از شدت و حدت طبیعی خود خارج نشده و شکل فلج کننده به خود نگیرند.
اضطراب سبب ساز می شود که در زندگی حواس خود را جمع کرده و ضمن برنامه ریزی دقیق برای امور، آن ها را در ظرف زمانی مطلوب به انجام رسانیم.
افسردگی سبب می شود که در خیلی از رفتارها و هیجان های آسیب زننده ی خود، رَهِ میانه روی و اعتدال پیش گرفته و زیادی خود را در معرض موقعیت های بالقوه آسیب زا قرار ندهیم.
وسواس نیز راه و رسم به کمال رساندن تک تک فعالیت هایی است که انجام می دهیم. تقریبا تمامی بزرگ ترین چهره های هر حوزه ی بشری افرادی بوده اند که در حیطه ی کاری خود به کم رضایت نداده اند. برای ایشان سقف کمال سر به آسمان می سائیده است و این مستقیما تحت اثر وسواس آنان رقم می خورده است.
در بالا از یک قیدِ «اگر و فقط اگر» استفاده کردم. در رابطه با این مسایل، اختلال زمانی معنا پیدا می کند که امکان مربوطه از شکل طبیعی خود خارج گشته و تحت مکانیسم فیدبک مثبت در گذر زمان تقویت شده و حالت انفجاری به خود بگیرد.
قطعا اضطرابِ خوب سبب می شود که بخواهیم چند روز قبل از یک آزمون مهم خود را آماده کنیم، اما اگر همین اضطراب شکل بد و مرضی به خود بگیرد؛ آنگاه قطعا حاضر نیستیم که در جلسه ی آزمون حاضر شویم؛ حتی اگر از نظر آمادگی در بهترین سطح ممکن باشیم.
در پایان، آنچه که سلامت روان نامیده می شود تماما تلاش در راستای حفظ تعادل در این حوزه ها به جهت بهره گیری مثبت از آنهاست.
12230