«چه فکر می کردیم، چه شد!» این اصطلاحی است که همه ی ما زیاد شنیده ایم. این جمله معمولا زمانی به کار می رود که تخیلات، پیش بینی ها و توقعات ما نسبت به یک موضوع خاص، نه تنها برآورده نشده اند، بلکه به درجات زیادی مخالف آن چیزی شوند که مطلوب ما بوده است. این عبارت در دلِ خود نوعی از غافلگیری را مستتر دارد و از اساس با تعجب و شگفت زدگی عجین است.
افلاطون بر این باور بود که انسان در مواجهه با شگفتی های هستی شروع به تفلسف می کند و فیلسوف آن کسی است که بیش از همگان شگفت زده ی پدیدارهای جهان می شود. با عنایت به این موارد، من مایلم که عبارت فوق را جانِ زندگی آدمی بدانم: «چه فکر می کردیم، چه شد!» این سخن ترجمان زندگی انسان است.
زندگی بشکلی مُضمِر تجسد همین جمله ی در ظاهر ساده است. زندگی همه ی ما را غافلگیر خود می کند. این غافلگیری های بغضا مثبت و بعضا منفی تماما آن چیزهایی هستند که توامان زندگی انسان را می سازند. برخی مواقع این غافلگیر شدن ها آنچنان برای خودِ ما نیز باور نکردنی اند که عرق سرد بر تنمان نشسته و نفسمان در سینه حبس می شود.
گاهی اوقات جریان زندگی بکُل از پیش بینی های ما دور افتاده و روند واگرایی را پیش می گیرد. انسان هایی را دیده ام که عمری را به قضاوت مسیر دیگران در زندگی مشغول بوده اما سرآخر خودشان نیز رهرو همان راه شده اند و این حداعلی تجلی ذات غافلگیرانه ی زندگی است. زندگی است دیگر! به صلاحدید ما آدمیان وقعی نمی نهد.
12325