ارزش پول ملی ایران در یک سال گذشته یک پنجم شده است. این مسئله نوعی فاجعه ی اقتصادی است. تمام دارایی های نقدی مردم به میزان هشتاد درصد کاهش یافته است. در این التهاب بازار، عده ای انگشت اتهام را به سمت دیگران دراز کرده و علت بالا رفتن قیمت ارزهای خارجی را تمایل مردم به خرید آن ها می دانند.
هرچند که مشکل صرفا مرتبط با ارزهای خارجی نیست (زیرا که تمامی کالاهای اساسی نیز رشد قیمتی سرسام آوری داشته اند) اما این خام اندیشانه است که بخواهیم نوسانات شدید قیمت را به نیاز بازار به خرید بیشتر مرتبط بدانیم. بدیهتا در تمامی بازارهای باثبات «اصل عرضه و تقاضا» مهمترین فاکتور تعیین قیمت هاست.
وقتی تقاضا برای خرید محصول یا خدمتی خاص در مقایسه با عرضه ی آن بیشتر باشد، قیمت آن بالا می کشد و بالعکس. نمودار عرضه و تقاضا، یک نمودار ضربدری شکل است که محل تلاقی این دو خط نقطه ی تعادل بازار است.
اما این اصول صرفا برای بازارهای باثبات است. در بازار بی ثبات کنونی ما این اصل نقش چندانی ایفا نمی کند. به عبارت بهتر این رفتار مصرف کننده نیست که نقش اصلی را در بالا رفتن قیمت ها داشته باشد. نقش اصلی همان بی ثباتی منتج از تحولات سیاسی این مرز و بوم است.
در رابطه با کالاهای اساسی من می خواهم پای را فراتر گذاشته و ادعا کنم که حتی خرید نکردن ممکن است که منتهی به بالاتر رفتن قیمت ها شود. اگر کارگاه های متوسط در اثر نداشتن مشتری فروش خود را از دست دهند، ورشکسته شده و این در میان مدت دسترسی به کالای مزبور را سخت تر کرده و قیمت را بالاتر خواهد بُرد.
یکی از عوامل اصلی در بالا رفتن قیمت کالاها مسئله ی تورم است. تورم به زبان ساده یعنی به اندازه ی پول موجود در یک نظام اقتصادی، کالا و خدمات وجود ندارد. این پول سرگردان هرازچندگاهی همچون اژدهایی آتش نفس، یک حوزه ی دم دست را پیدا کرده و به سمت آن حمله ور می شود. این اژدها با به آتش کشیدن آن عرصه شرایطی را رقم می زند که قیمت ها بالا روند، زیرا پول فراوانی به سمت آن حوزه گسیل شده و آن عرصه را به آتش کشیده است.
در این اوضاع اقتصادی که عمده ی مردم پول چندانی در دست و بال خود ندارند، نمی توان خاستگاه این اژدها را نقدینگی عموم شهروندان دانست. این نقدینگی از کانال های دیگر رهسپار این حوزه ها می شود. چه مردم به سمت این عرصه ها بروند، چه نروند؛ پول فراوانی در دستان عده ی قلیلی وجود دارد که بخواهند حباب هایی به وجود آورده و قیمت ها را بطرز سرسام آوری بالا برند.
من قطعا قصد ندارم که مخاطب را به سمت احتکار و چِه و چِه ترغیب کنم. من در اینجا تنها به روشنگری در این باره پرداختم که بالا رفتن قیمت ها بسیار کم متاثر از رفتار خرید مصرف کننده ایرانی است. ما در یک اقتصاد ملتهب به سر می بریم. توصیه ی من به افراد حفظ آرامش است. لزومی ندارد که هموطنان نگران به دنبال افزایش دایمی سرمایه ی خود باشند. بهتر است همچون سابق صرفا به رفع نیازهای روزمره ی خود بپردازند. ریشه ی این التهاب اقتصادی، مسایل سیاسی است.
……….
من خیلی کم در باب مسایل مدیریتی و اقتصادی قلم زده ام اما در این شرایط اسفبار، این را رسالت خود می دانم که به قدر آگاهی ام، توصیه هایی را برای خوانندگان گرامی داشته باشم.
در شرایط کنونی، طبقه ی متوسط ایرانی روز به روز در حال ریزش کردن و در نتیجه ی آن کوچک تر شدن است. طبقه ی متوسط ما همچون قندیلی در حال آب شدن است. مثلا کافی است که یکی از اعضای یک خانواده ی متوسط ایرانی دچار یک بیماری صعب العلاج شود. در صورت اینکه درمان این فرد نیازمند فراهم آوردن منابع مالی باشد، یکی از دم دست ترین اقدامات خانواده های ایرانی در این دست برهه ها فروش اموال غیرمنقول بویژه منزل مسکونی است.
این خانواده احتمالا تصمیم بگیرد که منزل خود را فروخته تا خرج درمان عزیز خود را فراهم آورد. با توجه به تورم موجود در بازار مسکن، خانواده ی مزبور احتمالا در میان مدت قادر به خرید دوباره ی منزلی از آنِ خود نبوده و با عنایت به هزینه های سرسام آور و کمرشکن حوزه ی درمان، با از دست دادن منابع مالی خود، به طبقه ی فقرا در جامعه تنزل کند.
پس خطر از بین رفتن طبقه ی متوسط ایرانی در حال حاضر خط جدی و پررنگی است. در این شرایط توصیه ی من به کسب و کارهایی که خواهان تضمین سودآوری خود هستند، پا گذاشتن به حوزه هایی است که در آن ها یا ارایه کننده ی خدمات لوکس شوند که همواره مشتریان خود را خواهد داشت (زیرا که هم اکنون عده ای مستمرا در حال ثروتمندتر شدن بی وقفه هستند)، یا رفتن به سطحی است که در آن کالا یا خدمتی را ارایه کنند که فقیرترین قشر جامعه نیز همواره بدآن نیازمند باشند: مثلا نانوایی، سبزی فروشی و کارهای دیگری از این دست.
مثلا در حوزه ی مبلمان، کارگاه هایی که کارهایی برای طبقه ی متوسط تولید می کنند، بزودی مشتریان خود را از دست خواهند داد. در این بازار بهتر است که چند کارگاه با یکدیگر تجمیع شده و تولید کننده ی کالای لوکس شوند (این تجمیع ضروری است زیرا که تولید کالای لوکس به سرمایه ی بیشتری نیاز دارد) تا بدین ترتیب همچنان کارهایشان بازار خود را داشته باشد. این نوعی حرکت و تحرک اقتصادی به سمت نوک بازار است.
در شکل حرکت رو به سمت پایین، یک کارگاه می تواند جمع شده و سرمایه ی آن صرف تاسیس دو فروشگاه نانوایی و قصابی شود. به این ترتیب صاحب کارگاه شانس فروش کالای خود را (در یک بازار بدون طبقه ی متوسط) حفظ خواهد کرد.
البته این رویکردها علاج اساسی مشکلات اقتصادی جامعه نخواهند بود، اما ذکر این پیشنهادات را برای آن دست هموطنانی که شدیدا نیازمند دسترسی به منابع مالی حاصله از فروش کالا و یا خدمات خود هستند، لازم دانستم. امید دارم که این نابهنجاری های سیاسی و بالتبع آن اقتصادی هرچه زودتر به سامان شود.
12332 – 12329