من بارها و بارها بطرق مختلف نشان داده ام که جامعه یک شر لازم است. هیچ چیز مطلقا خوبی نداریم. نمی توان گفت که دندان چیز مطلقا خوبی است. پس دندان درد چه؟! این نشان می دهد که هر چیز خوبی، تخمه ی فساد و بدی را نیز در دلِ خود دارد و شرح این مسئله مداقه های متافیزیکی سنگینی را می طلبد که جایش اینجا نیست.
انسان در جامعه (همان جامعه ای که قرار است بقای ما را تضمین کند) بقایش گاه و بیگاه به خطر می افتد. جامعه پُر است از تخمه های شر و فساد. هرچقدر تلاش کنی که در این جامعه از شرها و مفسده ها جان سالم به در بری، باز در کنج خلوت و عزلت نیز تخمه های شر و فساد به سمت باغستان وجودی تو پرتاب شده تا علف هرز و انگلی در باغ تو رُستن گرفته و تمامیت تو را به بطالت بکشد.
یکی از این دست شرهای بالقوه ساختارهای اقتصادی جامعه است. اینکه آدمی لازم است کاری کند تا از قِبَل آن کار، درآمدی برای ادامه ی حیات خود داشته باشد. از بابت این امر، فرد لازم است که خود را با مناسبات حاکم بر جامعه وفق داده تا بتواند که در آن ها جای بگیرد زیرا که اگر نخواهد پا بر سلایق و علایق واقعی خود بگذارد، آنگاه جامعه، وی را با فقر تنبیه خواهد کرد.
فقر نوعی ابزار تنبیه در جامعه است که می توان آن را به شلاق گاری چی تشبیه نمود. گاریچی اسب ها را به گاری بسته و فقط در قبال فرمانبرداری و حرکت در مسیر مطلوب آن ها را تنبیه نمی کند. هرگونه تخطی از این فرمان ها با شلاق تنبیه خواهد شد. جامعه نیز با «شلاق فقر و تمامی نکبت های منتسب به آن» اعضای خود را تنبیه کرده و به راهِ (بزعم خودش) راست می آورد.
این تنها یکی از جنبه های بطالت آمیزِ «بودن در جامعه» است و شر لازمی که پیشتر از آن سخن به میان آورده بودم، همین است.
12597
فقری که مولود یک سیاست نادرست و بیمار است،چگونه میتواند ماهیتی ذاتی و از پیش نوشته تلقی گردد؟