آدمی می تواند که برای چیزهای زیبا نام های زشتی برگزیند و بالعکس یعنی اینکه چیز های زشت را با نامهای زیبا بنامد اما در هر حال تغییری در اصل مسئله رخ نخواهد داد و به قول ویلیام شکسپیر یک گل سرخ با هر نام دیگری همچنان خوشبوست و من باید اضافه کنم که یک توده متعفن هم با هر نام دیگری همچنان بوگندوست.
یکی از این تودهها که نام زیبایی برای آن انتخاب کرده و بی تفاوت از کنارش عبور میکنیم شری است که آن را “کودکان کار” نامیدهایم. کار چیز مقدسی است، واژه کودک هم همینطور؛ اما دردا که ترکیب این دو واژه یک عبارت نامقدس، زشت و غیرانسانی را میسازد که بوی گندش از پس ظاهر دل فریبش به مشام انسان آگاه و هوشیار می رسد.
پیشنهاد دارم که نگویم کودکان کار بلکه بگوییم “کودکان تمامی آسیبهای اجتماعی”! بگوییم “کودکان بهره کشی های جنسی”! بگوییم “کودکان شکنجه های جسمی، روانی و روحی”! و خیلی چیزهای بدتر و بدتر تا از سر شنیدن آن حداقل وجدانمان به درد آمده و برای رفع این معضل جنبیده و کاری کنیم.
دوران کودکی دوران کار کردن نیست آن هم کار کردن چونان یک برده برای غریبه هایی که کمترین التفاتی به سلامت جسم و روان کودک ندارند.
قدیم ها رسم بر این بود که روستاییان فرزندان زیادی داشته باشند تا در کارهای مزرعه داری، دامداری و کارِ خانه به والدین خود مددرسان باشند. شاید آنها نیز کودکان کار بودند اما حداقل برای خود کار کرده و به توسط خانواده ای حمایت می شدند.
اینکه امروزه عده ای کار کودکان زباله گرد (آشغال جمع کن) و یا فال فروش را با آن کار مولد در دهههای پیشین مقایسه میکنند، حقا آنان نیز شریک جرم این جنایت ها هستند.
بارها و بارها شنیده و خوانده ایم که کار کودکان پدیدهای غیرقانونی است؛ پس آن قانونی که در اینجا شاهد “غیریتش” هستیم، کجاست؟!
۱۲۶۳۴
ریشه اصلی اغلب معضلات اجتماعی پدیده ی “فقر” است که منجر به آسیب های اجتماعی چون انفصال و از هم پاشیدگی خانواده،آمار بالای طلاق و… می شود که در نهایت معضل جدیدی به نام “کودکان کار و خیابان” را پی ریزی می نماید. اینگونه است که کودکان علی رغم سن و سال و میل باطنی شان به پست ترین و شاق ترین کارها ( پهن کردن بساط فروش لنگ،گل،فال فروشی و… )اشتغال ورزیده و تحت استثمار قرار می گیرند و نه تنها بها و ارزشی درجامعه نداشته بلکه شخص هم به شمار نمی آیند و حتی مورد تعرض جنسی هم قرار می گیرند .این دسته از کودکان بی آنکه کودکی کنند،تا اخر عمر محکوم به چنین زندگی خوار و مذلت باری توام با تجارب خشن و درد و رنج هستند و چه بسا در بزرگسالی آرزوی دوران کودکی نداشته را، در سر بپرورانند.به راستی آدمی نمی داند چه عنوانی را برای این طیف از افراد جامعه انتخاب کند که قربانی فقر و بهره کشی های جنسی قرار گرفته و بسیارشان هویت اجتماعی نداشته و هیچگونه حق وحقوقی ندارند . نمی دانم چرا ناخوداگاه جمله ی ” جورج اورول ” در کتاب قلعه حیوانات برایم تداعی شد: ” همه با هم برابرند ؛اما بعضی برابرترند ” لذا در این مقوله نقش اصلی بر عهده ی دولت است که برنامه ریزی های کلان در ارتباط با این کودکان را سرلوحه ی کار خود قرار بدهد و انان را حمایت نماید و فرهنگ سازی و درون سازی ارزش ها در خانواده ها درست و به موقع انجام شود که شاهد چنین مناظر غم انگیزی در جامعه ی خود نباشیم که در نوع خود جرم و جنایتی بزرگ در حق کودکان مملکتمان است و تاوانی سنگین دارد مانند بالا رفتن نرخ بزه کاری ، فقر، بی سوادی ، رکود فرهنگ و …در اخر اضمحلال و سقوط جامعه.