من پیشتر در آراء مرتبط با فلسفه ذهن خود “فکر کردن” را به “تئاتر تماشا کردن” تشبیه کرده بودم. اگر چه فکر و تفکر چیزهایی به قدمت حضور بشر بر کره زمین بوده و پیش از پدیده تئاتر وجود داشته اند اما به علت مخفی بودن شان در کله انسان درجه ملموس بودگی پایین تری داشته و تمثیل تئاتر برای فهم بهتر مطلب اشاره شده است.
ما در کله خود با یک تماشاخانه روبرو هستیم که من اسم آن را “تماشاخانه ذهن و روان” گذاشته بودم. هر فکری که ما میکنیم حتی فکر هایی که در آن ها ما صرفا خود را مخاطب قرار می دهیم همچون تئاتری در این صحن و سرا قابل تماشا است.
(این فکرها را یا ما خودمان هوشیارانه نویسندگی و کارگردانی و بازی کرده و یا آن که ناخودآگاه ما این مهم را رقم می زند.)
یکی از این دست قسم فکر های تماشایی، صحنه های تفکر ما در باب خود ماست که بخش زیادی از تئاترهای این تماشاخانه را تشکیل میدهند. ما در حین تفکر در رابطه با خودمان میتوانیم که از سه مدل مختلف بهره بگیریم:
یک) میتوانیم چونان اول شخص متکلم راجع به خود صحبت کنیم، مثلاً بگوییم “اندکی چاق شده ام!” این جمله در حین ادا شدن در تماشاخانه به توسط خودمان شنیده شده و مخاطبینی فرضی هم میتوانند شنوای آن باشند یا آنکه نباشند.
دو) میتوانیم که خود را چونان دوم شخص مخاطب متصور شده و راجع به خود صحبت کنیم. مثلا بگوییم: “اندکی چاق شده ای!” این جمله را نیز هم خود ما شنیده و هم حضاری فرضی…
و سه اینکه) میتوانیم که خود را چونان سوم شخص غایب فرض کرده و راجع به خود صحبت کنیم. مثلا بگوییم: “دِی داد، اندکی چاق شده است!” باز در اینجا نیز تماشاچی و شنونده این سخن خود ما و حضاری فرضی هستند (یا که نیستند).
در تمامی رویدادهای تفکری (ما در مقام اول شخص متکلم، دوم شخص مخاطب و یا سوم شخص غائب) در حال تماشای تئاتری ذهنی هستیم که خروجیاش تغییری در جهان فهمی درون کله ماست که قطعا میتوان آن را به فعل و انفعالات بیوشیمیایی و بیوالکتریکی ترجمه کرد.
پس درون کله ما تئاترخانه ایست که از رویدادهای جهان قصه برداری کرده و همچنین این رویدادهای بیرونی را می سازد.
۱۲۶۳۵
منظور شما از تاتر توی کله چیه؟ منظورتان مغزه یا منظورتان ذهنه؟ یا چیز دیگری است؟ موضوع ذهن، و شناخت ( cognition ) هنوز محل بحثه و مشکلات بسیاری داره. راستی منظور شما از زیبایی چیست!؟ من دوست دارم بحث های شما را از نظر فلسفی ببینم!