امروز در حوالی محل تدریسم، شاهد بودم که یک خانم و آقای میانسال از اتومبیل آنچنانی شان پیاده شدند و سگ خود را هم مثل بچه ی انسان درون کالسکه گذاشته بودند که از راه رفتن بر زمین خیابان خسته و کثیف نشود، بعد وقتی یک کودک زباله گرد (که معمولا – چونکه شاغلند – از کسی هم درخواست کمک مالی نمی کنند) رفت سمتشان که از سطل زباله چیزی بردارد؛ ایشان بشکل غیرانسانی به طفل بینوا پرخاش کردند که “تا ما رد نشدیم، نیا اینجا…!!!” و کلی زِر و غُر دیگر.
نگاه و زبانِ تن کودک زباله گرد خودش مثنوی هفتاد مَن کاغذ و قلم بود و بدون هرگونه شِکوه و شکایتی، فقط راه خود را گرفت و رفت.
بی شک فقیران ماجرا، آن دو جانور دو پا بودند زیرا که فقر در روح و جان، بَسی سهمگین تر از فقر در جسم و تن است.
(برای عده ای جز تاسف نمی توان داشت.)
جامعه ای که خرافات را زیر پا گذاشته اما اخلاقمدار نشده است، خیلی بیشتر پس رفت کرده است.
– دِی داد
پانوشت: در ایرانِ در حالِ نو شدن، اخلاقمدار باشیم و انسانیت را در همه ی مکان ها و زمان ها سرلوحه قرار دهیم تا خود و جامعه را بشکل اساسی نجات دهیم.
(انسانیت شریف تر از هر دین و آیینی است و کسیکه به این مقام نرسد، چیزی نجاتش نخواهد داد)