اکثر آنانی که جدل می کنند و به خیال خود در جدل ها پارتیزان مآبانه پیروز می شوند، آن هایی هستند که ملاحظات سطح بحث نداشته و خبط های جدی متدیک در مُباحثات آن ها به چشم می خورد.
اینان که دانسته و (عمدتا) نادانسته به این ایراداتِ روش شناختی مرتکب می شوند، در حین گفتگوها شرایطی را فراهم می آورند که بحث هرگز به جایی نمی رسد. یکی از مهمترینِ این دست Error ها، خطای نداشتن ملاحظات سطح شناختی است.
فرض کنید که طرف اول (طرف منطقی) در حال بحث در باب مهاجرت بی رویه از روستاها به کلانشهرهاست. وی استدلال می کند که: “می بایست ترتیبی برای جلوگیری از این قضیه اندیشیده شود.” طرف دوم (طرف غیرمنطقی که ملاحظات سطح شناختی نمی داند) بلافاصله اشکال می کند که: “نباید انسان ها را قضاوت کرد. رفتارهای انسان ها محصول ژن ها و اکتساب است و چون انسان ها در این ساحات اراده ای ندارند، پس رفتارشان دست خودشان نیست. باید خود را جای آن ها گذاشت. انسان ها می بایست مختار باشند که در هر جاییکه دلشان می خواهد، زندگی کنند!”
اگرچه طرف دوم در سطح دیگری درست می گوید، اما متاسفانه فن جدل نمی داند زیرا در یک بحث جامعه شناختی، طرفین، این مقولات شخصیتی و اختیاری انسان را بدیهی فرض کرده (taken for granted) و به فرض دانستن و درست بودن آن ها وارد بحث می شوند.
نکته ی دیگر اینکه این بحث در رابطه با موضوعی در سطح مسایل جامعه شناختی است و وارد کردن ملاحظات روانشناختی – اخلاقی دردی از قضیه دوا نمی کند. ایشان با این خبط عملا بحث را خاتمه می دهد زیرا استدلالش جوابی جامعه شناختی نداشته و بظن خود پیروز شده است، به این علت که از ابزار بنیادی تری (روانشناسی) نسبت به بستر بحث (جامعه شناسی) استفاده می کند.
این درست مثل این می ماند که در مسابقات شمشیربازی از تفنگ استفاده کنیم و یا در کشتی هنگامیکه حریف زیرخم ما را می گیرد به وی مشت بزنیم! بحث صحیح، آن بحثی است که طرفین به پروتکل حاکم بر بحث پایبند بوده و ملاحظات سطح شناختی داشته باشند. در این فضا می توان به نتیجه باور داشت در غیر اینصورت: “هم میز از چوب است و هم صندلی، پس میز همان صندلی است و دیگر جایی برای بحث نیست!”
لایک
این بحث واقعن اموزندست.
خیلی عالی. بسیار رایج است اینگونه مباحث