وقتی با آن ها به گونه ای رفتار می کنی که گویا دانشمندند و نظرشان مهم است، لحظاتی در نزد خود احساس مهم بودن می کنند. احساس می کنند که حرفی برای گفتن دارند. به گمان من در آن لحظات است که فکر می کنند برای خود کسی هستند و میل به مهم بودنشان اقناع می گردد.
این وصف دانشجویان من است، آنانی که نزد من با فلسفه و علوم آشنا می شوند و هدف آنها این است که روزی پژوهشگرانی رتبه یک در حوزه های مختلف دانش باشند. این فرصتی است که می بایست به تمامی انسان ها داده شود. همه ی مردمان شایسته ی این هستند که چونان افرادی با نظرهای مهم شناخته شوند. اگر این مجال به آن ها داده شود، آن ها نظرهایی مهم خواهند داشت و این یک اصل غیرقابل انکار است.
وقتی به اکثر آدمیان اطراف خود در اجتماع نگاه می کنم، متوجه می شوم که از حقارت فکری در رنجند و این حقارت در عمده ی موارد ریشه در عدم اعتماد اطرافیانشان به آنان دارد. وقتی کسی مداوما با مخالفت های سایرین در مسایل فکری مواجه گردد، به مرور زمان حق داشتن رای های مهم را از خود سلب کرده و از نظر فکری دچار پس رفت های جدی می گردد.
بها دادن به افراد از نظر فکری، شرایطی را مهیا می کند که آن ها در این جنبه ها رشد کرده و این نهایتا به نفع همگان است. داناتر شدن سایرین به بهبود شرایط خودِ ما کمک می کند و من بر این باورم که کوشیدن در راه آگاه سازی مردمان به نفع خودمان است.
همه شیفته ی دانایی هستند، حتی آنانی که در ظاهر بی خردترین مردمان هستند. همه ی افراد فطرتا می طلبند که از نظر فکری محترم شمرده شوند. امتحان این مسئله کار ساده ایست. نظر نه چندان صحیح یک فرد عامی را ستایش کنید، خواهید دید که در کمال تعجب همگان به بسط آن نظر اولیه پرداخته و شروع به نظریه پردازی در حول آن می کند. این اعجازِ پذیرفته شدن فکر است.
خواهشی که از مخاطبین دارم این است که این شانس را به همه ی اطرافیان خود بدهند، آنگاه در کمال ناباوری مشاهده خواهند کرد که همگان انسان های بهتری خواهند شد، زیرا عمده ی لجبازی های فکری ما در نتیجه ی پذیرفته نشدن افکارمان است… ولی آن هایی که پذیرفته شوند، خود اول از همه به اصلاح غلط های فکری خود مشغول می گردند.
?