امسال (سال 93) قبل از اینکه کار معاش خود را رها کنم، کار معاش بهتری پیدا کردم. روز اول بعنوان کارشناس بازرگانی کار خود را شروع کردم و در پایان همان روز به سمت قایم مقام دپارتمان بازرگانی ارتقا یافتم و فردای آن روز با حفظ سمت بعنوان مدیر برنامه ریزی مجموعه استخدام شدم.
در پایان روز دوم در جشن تولد پدر مدیرعامل شرکت کردم و در همان جا حین بازگشت به خانه با ماشین شخصی مدیرعامل به سِمت مشاور اول مدیریت عامل ضمن حفظ تمامی سمت های قبلی درآمدم. سرانجام پس از 3 روز کاری و تبدیل شدن به چشم و گوش بنیانگذاران مجموعه (که یکی از بزرگترین کمپانی های خصوصی این کشور ….. است)، در حین بهت و ناباوری همگان استعفا دادم و شرکت را ترک نمودم.
هدف از گفتن این ماجرا که اخیرا برای من اتفاق افتاده است، تبلیغ مهارت های من بعنوان یک مدیر نبود؛ هدف بازتکرار توانایی مردان دانش در امر پول زایی و تاثیرگذاری ایشان در جریانات جهان اطرافشان در 2 ماجرای منسوب به تالس و کارل مارکس بود که در خاطره ی من یکجا جمع شده اند. برای مردان دانش که تمامی عمر خود را وقف دانایی نموده اند، بسیار ساده است که در جمع عوام بدرخشند و کسب و کاری دست و پا کنند و ستارگان این آسمان تاریک شوند.
اینکه ایشان این سبک زندگی را خوار می شمارند و راه دیگری را بر می گزینند دال بر عدم توانایی شان در این باصطلاح حوزه ها نیست بل به این خاطر است که کسب و کار و امور معاشی برایشان ناچیزتر از آن است که بخواهند وقت باارزش خود را صرف آن نمایند. شاید ایشان نیز همانند صاحبان کسب و کار در زمینه ای که نمی صرفد و عایدی ندارد حاضر به سرمایه گذاری وقت و انرژی خود نباشند!
و این چیزی نیست جز حقیقت!
فرجام دانش تخصص به ارزشمندی و رستگاری ست…
دی داد عزیز
پس از خواندن این مطلب ، از اینکه عمرم را برای معاش صرف نموده ام اندکی احساس زیان کردم ولی نمی توان تلاش برای معاش را در این کارزار نابرابر ناچیز شمرد که در این روزگار پیروزی و ماندگاری در همان مقوله ناچیز شمرده شده هم کاری بزرگ است و بقول ناپلئون بناپارت حفظ و نگهداری شهر ها از فتح آن سخت تر است .
بسیار درست می فرمایید…
این سه نوشتار دیگر هم تقدیم به شما:
http://www.daydaad.com/?p=4039
http://www.daydaad.com/?p=4170
http://www.daydaad.com/?p=245