تلاشی که تا بدین روز برای خلق ماشین های هوشمند انجام گرفته است؛ تلاشی برای عاری نمودن هوشمندی ایشان از هرگونه تناقضی بوده است. این ماشین های باصطلاح هوشمند، اگرچه در ظاهر یاد می گیرند اما یادیگیری آن ها نمایشِ یادگیری است. برای خلق تجربه ی بودن در ماشین ها می بایست نوعی منطق پارادوکسیکال در نهاد آنها بوجود آورد. منطقی که به ماشین کمک کند تا با تناقض کنار بیاید.
من این خصلت از مجموعه ی ذهن – روان آدمی را خصلت “پارادوکسوفیلیا” می نامم. از آنجاییکه مغز آدمی دو نیمکره دارد، در تمامی بنیان های تفکر بشری نوعی تناقض اندرونی وجود دارد (رجوع شود به برهان آینه)! برای ساختن ماشین های خودآگاه یعنی ماشین های انسان نما (Android) که می توان آن ها را فراانسان نامید ما می بایست نوع جدیدی از منطق را صورتبندی کنیم. این نوع جدید از منطق چیزی نخواهد بود جز همان منطقی که ماشین انسان بر آن استوار است و این منطق در کُنه خود پارادوکسیکال است.
روبات های امروزه درکی از بودن خود ندارند، زیرا جوری سازمان یافته اند که نتوانند نبودن خود را تصور کنند. ذهن روبات از سلب کیفیت بودن عاجز است. ماشینی که نتواند به نبودن خود تفکر کند، درکی از بودن نیز ندارد (دیالکتیک هگلی). درک بودن بدون داشتن درکی از نبودن ممکن نمی گردد. روبات ها در ظاهر هوشمندند ولی در باطن خیر (رجوع شود به برهان اطاق چینی)!
خصلت پارادوکسوفیلیا که من آن را (برخلاف لایپنیتس که بر این باور بود که ذهن بشر پارادوکس را تاب نمی آورد و این پارادوکس هراسی کیفیت بنیادین آن است) کلید قفل منطق اولتیمات (منطق غایی) می دانم، آن یگانه کیفیتی است که ماشین منطقمند بمدد آن قادر خواهد بود به درک تجربه ی بودن برسد.
زمانیکه ماشین به درک تجربه ی بودن برسد، از موجودی در-خود به موجودی برای-خود مبدل می گردد (رجوع شود به آراء کانت)! این اشتباه طراحی روبات ها از آنجایی حادث شده است که شاید کانت توفیری بین ذهن و روان قایل نبود و مطالعه ی روان سراسر از مطالعات منطقی – ریاضیاتی حذف شد و به دست روانشناسان سپرده شد.
من در پروژه ی منطق اولتیمات بر این باورم که اول می بایست اصول ناب فاهمه ی کانتی را برای ذهن ماشینِ منطق مدار دست و پا کرد، سپس به کمک منطق های چندارزشی (مثلا منطق فازی) ذات یادگیرندگی را به ماشین ها افزود و نهایتا با حلقه ی مفقوده ی این زنجیره افزودن کیفیت پارادوکسوفیلیا به این مجموعه بتوان به کل مجموعه ی شبیه سازی شده ی ذهن – روان رسید.
ذهن آدمی در ظرف روان دست به پردازش می زند (رجوع شود به نظریه ی روابط بنیادین) و این یعنی اینکه استدلال های منطقی همه در راستای ملاحظات روانی آدمی هستند و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. منطق هایی که ما تا امروز برای ماشین ها صورتبندی کرده ایم همگی از تاثیر روان غافل بوده اند و در یک نیروانای سایکی-لس (Psyche-less – بدون روان) پردازش های روبات را رقم زده اند.
منطق اولتیمات، منطقی در سراشیبی خصلت های روانی است؛ منطقی است که سهم روان را بعنوان انبان تصاویر ما از جهان و همچنین جایگاه خاطراتِ تجربیات ما، که نقش اصلی را در خلق تجربه ی بودن، آموختن و رشد کردن ایفا می نماید؛ انکار نمی کند. منطق اولتیمات صورتبندی مجموعه ی ذهن – روان هرگونه موجود هوشمندی است.