(هیستوری شقوق دانش)
دانش دارای دو شق اصلی است: فلسفه و علم.
فلسفه قدمت ۲۵۰۰ ساله دارد و علم نیز قدمت ۵۰۰ ساله. از این نظر میتوان فلسفه را مادر علم دانست، مادری که ۲۰۰۰ سال از دختر خود پیرتر است.
البته امروزه با عنایت به اینکه تکنولوژی نیز پیچیدگیهای خاص خود را پیدا کرده است میتوان آن را شق سوم دانش دانست و برای آن جایگاه معرفتی ویژهای قلمداد نمود.
تکنولوژی دیرزمانی شکل کاربردی علم بود اما امروزه آنچنان پیچیده شده است که برای شناخت آن لازم است که به ملاحظات معرفتی خاصی مجهز باشیم.
با اقتباس این رویکرد میتوان فلسفه را مادر دانست علم را دختر و تکنولوژی را نیز نوه. این خانواده دست در دست یکدیگر از ۲۵۰۰ سال قبل تا به کنون حرکت کرده و پیشرفت بشر بر مدار این حرکت رقم خورده است.
روش فلسفی که 2500 سال پیش مبتنی بر روش درون نگرانه شکل گرفت برای مطالعه ی موضوعات انسانی مناسب است ولی چندان به درد شناخت عالم فیزیکی که دربرگیرنده ی موضوعات مرتبط با عالم فیزیکی است، نمی خورد؛ از این رو قریب به 500 سال پیش جریان نقد فلسفی و چکش کاری های روش شناختی بر پیکره ی فلسفه شروع شده و خروجی اش نوع جدیدی از روش بوده است که ما امروزه آن را علم یا ساینس می نامیم که تلفیق مشاهده و تعقل بوده و با مطالعه ی جهان فیزیکی سنخیت بیشتری دارد.
بطور کلی، فلسفه نخستین شق دانش است که همانطور که در بالا گفته شد قدمت ۲۵۰۰ ساله دارد. فلسفه دارای ۵ شاخه ی کلاسیک اصلی مشتمل بر منطق، متافیزیک، معرفت شناسی، اخلاق و زیبای شناسی است. پنج شاخه ی فرعی فلسفه نیز که از اهمیت ویژه برخوردار هستند عبارتند از: فلسفه ی ذهن، فلسفه ی زبان، فلسفه ی علم، فلسفه ی دین و فلسفه ی سیاسی.
شاخههای علم نیز متناظر با سطح پدیدار تقسیم بندیهای خاص خود را دارند به عنوان مثال اگر به جهان در سطح اعداد نگاه کنیم معرفت ریاضیات شکل میگیرد که همانا شناخت جهان در سطح اعداد است.
در سطح بالاتر یعنی سطح ذرات اتمی معرفت متناظر علم فیزیک است.
اگر اتمها را کنار یکدیگر گذاشته و به مولکولها برسیم شاخه ی متناظر با آن در پیکره ی علم شیمی است. به عبارت دیگر شیمی شناخت جهان در سطح مولکولهاست.
با کنار هم گذاشتن مولکولها به سطح سلولها میرسیم و معرفت علمی متناظر با آن زیست شناسی است.
از کنار هم گذاشتن سلولها به بافت میرسیم که معرفت علمی متناظر با آن فیزیولوژی یا طب است.
از کنار هم گذاشتن بافتها به انسان میرسیم که معرفت علمی متناظر با آن روانشناسی است.
از کنار هم قرار گرفتن انسانها جامعه ساخته میشود که حوزه ی علمی متناظر با آن جامعه شناسی است.
و جوامع در کنار یکدیگر جهان و جامعه ی بینالملل را میسازند که علم متناظر با آن علوم سیاسی است.
بدین ترتیب متناسب با سطح پیچیدگی پدیدار فیزیکی جهان حوزههای معرفتی مختلف در وادی علم شکل میگیرند.
در رابطه با تکنولوژی میتوان گفت که تکنولوژی یک دستاورد تقریبا ۱۵۰ ساله است. البته انسان موجودی ابزارساز است و از ابتدای پیدایش خود دست به ساختن ابزارهای گوناگون زده است. حتی برخی از گونههای جانوری نیز دست به ساخت ابزار میزنند بنابراین تکنولوژی از همان پیدایش انسان موجود بوده است اما وقتی صحبت از تکنولوژی مدرن میشود به طور ویژه آن قسم از تکنولوژی مد نظر ماست که در آن نیروی برق به کار افتاده باشد با این تعریف تکنولوژی کمتر از ۲۰۰ سال قدمت دارد.
این خانواده تاثیرگذار دست در دست هم حرکت کرده و همانطور که گفته شد پیشرفت بشر را رقم زدهاند و همواره هر کدامشان برای دیگری الهام بخش بوده است.
دستاوردهای علمی برای فلسفه الهام بخش است مثل دستاوردهای نیوتون در علم و نیز دستاوردهای چارلز داروین در عالَم زیست شناسی.
از آن طرف نیز فلسفه – بعنوان مادر علم – همواره برای علم راهگشا بوده است. دستاوردهای فلسفی همواره برای اکتشافات علمی الهام بخش هستند.
و امروزه تکنولوژی نیز برای فلسفه و علم الهام بخش است و برای آنها جهتهایی را از بابت پیشرفت فراهم میآورد.
این خانواده معرفت بشری یعنی فلسفه، علم و تکنولوژی دست در دست یکدیگر در حال حرکت بوده و میتوان گفت که همچنان راه درازی را در پیش روی خود دارند…
- دِی داد
بسیار دیدگاه جالبی بود. یاد مقاله هایدگر، ماهیت تکنولوژی افتادم.