صحبت پیرامون زبان همانطور که در مقالات قبلی نگارنده علی الخصوص در مقاله ی “در باب دانش” اشاره شده است، یکی از بحرانی ترین نگارش هاست و این قاعدتا بعلت چیستی خود پدیدار زبان است. پرسش در باب زبان، خود در پدیدار زبان شکل گرفته و تفکر بدآن نیز خود مظروفِ ظرف زبان است و پاسخ به آن نیز چونان مراحل پرسش و اندیشیدن دارای ویژگی مطروحه ی فوق است.
پس از مطرح شدن چنین پرسشی، اولین پاسخی که به ذهن افراد خطور می کند، پاسخی از نگرگاه کارکرد پدیدار زبان است. با چنین نگرشی، زبان وسیله ای است برای ارتباط. عموم افراد با یک نگرش کارکردی آن را وسیله ای جهت ارتباط با دیگر آدمیان می دانند، به مثابه سایر دستگاه های ارتباطی در سایر گونه های جانوری. این پاسخ از یک جهت قابل تامل است اما متاسفانه، آمیخته به آفت سهل انگاری بیش از اندازه است.
این سهل انگاری مفرط از آنجایی نشات می گیرد که وجوه افتراقی ماهیت انسان بعنوان یک موجود بسیار هوشمند با سایر گونه های جانوری نادیده گرفته شده است. مهمترین وجه افتراقی مدنظر در چنین مقایسه ای تفاوت های زیست شناختی و فیزیولوژیایی موجود بین گونه ی انسان (هومو سپی ئنز) و دیگر گونه های جانوری است. در این نوشتار سعی می شود که در ابتدای بحث، اشاراتی به چنین تفاوت هایی شده و سپس ماحصل این تفاوت ها را در شکل تفاوت های بنیادی در پدیدار زبان از نظر بگذرانیم.
برای آغاز مطرح کردن تفاوت ها، ابتدا به علت وجودی شکل گیری این پدیدار در سایر گونه ها می پردازیم. گونه های جانوری در سطح طبیعت نیازمند ارتباط با یکدیگر هستند و این ارتباط از آن نظر الزامی است که بتوانند یکدیگر را از خطرات موجود در طبیعت آگاه سازند. در این سطح، زبان صرفا یک سیستم مشتمل بر آواهای غریزی است که تمامی اعضاء آن گونه برای درک معنای متصل به چنین اصواتی نیازمند یادگیری نیستند و این بدآن جهت است که خود نیز در چنین شرایطی واکنشی مشابه را نشان می دهند.
مثلا برخی گونه های نخستی ها (میمون ها) در صورت مشاهده ی خطر (مثل یک مهاجم در منطقه ی زندگی شان)، سایر اعضای خانواده را با سر و صداهایی آگاه می کنند و نحوه ی این آگاه ساختن، فطریِ آن هاست و وجود ژن هایی در انبان ژنی شان، این جانوران را قادر به ساختن چنین اصواتی می کند. ساختن این اصوات غیرارادی است و در تمامی اعضاء از یک الگوی زیست شناختی خاص تبعیت می کند. سوالی که در اینجا مطرح می گردد این است که آیا در انسان نیز شکل گیری زبان یک امکان فطری است یا که خیر؟
یکی از امکاناتی که در نهاد آدمی بعنوان ماحصل فرآیند انتخاب طبیعی داروینی بوجود آمده است، شکل جمجمه و بزرگ شدن مغز و به تبع آن پیدا شدن هوشمندی بمدد فرآیند “تجرید” (آهنجش / Abstraction) است.
تجرید چیست که چنین امکان مهمی را در نهاد آدمی چونان زبان به ودیعه گذاشته است؟ تجرید فرآیندی است که در آن انسان می تواند ابژه های غایب را در ذهن خود تصور کند. در اکثر گونه های جانوری، فرآیند تجرید رخ نمی دهد، به این معنا که همگی آن ها صرفا قادر به تحلیل کردن ابژه های حاضر هستند. انسان هوشمند بعلت پیچیده تر شدن قشر مخ که آن نیز بعلت انتخاب طبیعی در آدمی بوجود آمده است، توانسته ابژه های غایب را به یاد بیاورد. احتمالا فرآیند تجرید در سطوح مختلف و به درصد مختلفی در سایر نخستی ها هم وجود دارد اما میزان آن به حدی نیست که چیزی چونان تجرید به معنای واقعی آن یعنی بدآن صورت که در ذهن آدمی رخ می دهد، انجام گیرد.
گونه ی قبل از انسان هوشمند (هومو ایرکتوس) هم که از دو میلیون سال قبل بر روی کره ی زمین می زیسته، به احتمال قوی به ابزار تجرید مجهز بوده اما یحتمل کیفیات تجرید در آن ها بشکل تجریدِ گونه ی ما نبوده و این فرض از آنجایی نشات می گیرد که این گونه در وفق دادن خود با شرایط به قوّت گونه ی ما عمل نکرده است. آدمیان (گونه ی هومو سپی ئنز) می توانند ابژه های غایب را در ذهن فرا خوانند. از ابتدای بوجود آمدن این گونه، آن ها متوجه شده اند که پس از رویت اتفاقات دنیای خارج، توانایی فکر کردن و به یاد آوردن آن ها را دارا هستند.
فرض کنید که آدم های اولیه در حدود 200 هزار سال قبل در هنگام شکار وقتی مثلا یک شکار را می دیدند، قطعا دوباره می توانستند در رابطه با آن صحبت کنند. این صحبت کردن، استفاده از یک سری اصوات بی قاعده و ایما و اشاره بوده است که از آن می توان به گونه های اولیه زبان یاد کرد. فرض کنید که دو تن از آن ها سنگی را در وسط دشت دیده باشند. همین که راه خود را ادامه داده و از سنگ دور شده اند، بشکلی که سنگ از نظر آن ها غایب گردد؛ قطعا می توانسته اند با ایما و اشاره و اصواتی که در لحظه ی مشاهده ی سنگ با هم رد و بدل کرده بودند، دوباره پیرامون آن با هم ارتباط گرفته و آن را به هوشیاری خویش فرا خوانند.
اگر این ارتباط بعدها قرار باشد که با انسان های دیگری هم برقرار گردد، دیگران هم به تبعیت از تعداد آدم های بیشتری که با هم سر صوت مشخص “سنگ” قرارداد کرده بودند، همواره برای به یاد انداختن آن ابژه ی خاص غایب، از همان صورت بهره می برده اند. این مثالی بسیار ساده از شکل گیری صوت های قراردادی بین آدم های نخستین می باشد. اما مقوله ی زبان از بعدی عمیق تر نیز می بایست مورد تحلیل قرار گیرد. زبان قبل از شکل گیری در میان آدمیان در نهاد هر فرد شکل می گیرد.
این بدآن معناست که طبق تعریف اولیه ی این نوشتار یعنی زبان چونان ابزاری برای ارتباط، در وهله ی اول، آن بزاری است برای ارتباط فرد با خویشتن خویش! قطعا از آنجاییکه هر فرد زبان را از بدو تولد در خود شکل می دهد و به یادگیری مباحث قراردادی آن می پردازد، میتوان فرآیند یادگیری زبان را یک فرآیند خودجوش نامید. پس از بحث پیرامون موارد فوق، پرسش مهمی مطرح می گردد و آن این است که آیا زبان یک کشف است و یا یک اختراع؟
{ادامه در نوشتارهای دفاتر دیگر…}
تاریخ نگارش: 88
و شما دلیل تنوع زبانها(ی قراردادی) را چه می دانید؟
{ادامه در نوشتارهای دفاتر دیگر…}
درود بر شما استاد گرانقدر، آیا سرخپوست ها که با استفاده از آتش با هم صحبت میکردد، دود به وجود آمده از آتش یک زبان بود یا یک خط؟
استاد، به نظرِ من زبان هم اختراعست و هم کشف، چون در همان ابتدا موجودات هرکدام به نحوهی خاصِ خود، منظورشان را به هم می رساندند. پس به نحوی هرموجود، خودش یک مکتشفِ زبان و همچنین استفاده کننده از آن بود…