از اواخر سال گذشته (اسفند 93) که بنحوی درگیر پروژه ی تایپ و ویرایش کارهای مکتوب خود بوده ام، به فراخور فشار کاری روزانه در این عرصه، تغییر و تحولاتی جدی مرتبط با این امر را از سر گذرانده ام. یکی از جدی ترین این تغییرات برخورد ادراکی من با امر ویرایش متون تایپ شده است.
سابقا که تا بدین حد مشغول این دست امور نبودم، هنگام ویرایش متن ها لازم بود که تمامی جملات را کلمه به کلمه بخوانم و در حین خواندن کلمات نیز عمیقا بررسی کرده تا ببینم که هیچ حرفی جا نیافتاده است. آن زمان این روش تنها روش ممکن می نمود و من نیز چون از وجود روش های دیگر بی خبر بودم، مشکلی با کُندی آن نداشتم. اما پس از برهه ای درگیر بودن مداوم با کلمات و جملات، حالتی نزد من به وجود آمده که بمدد آن قادرم بدون خواندن کلمات به غلط های تایپی آن ها واقف شوم. در این حالت، کلمات گویا عکس هایی هستند که با نگاه کردن به آن ها قادریم بدون خواندنشان به درست یا غلط بودن آن ها پی ببریم.
البته خواندن نیز نوعی نگاه کردن است اما به نگاه کردن صرف ختم نمی شود. در خواندن با نوعی شناخت گزاره ای سر و کار داریم، اما در این حالت جدید با نوعی شناخت تصویری. کسی که کلمه را می خواند آن را پس از مرحله ی احساس وارد فاز ادراک گزاره ای و سپس شناخت گزاره ای می کند که فرآیندی زمان بر است اما در دیدن ما با نوعی ادراک و شناخت تصویری سر و کار داریم که بنا بر ذات خود، فرآیندی چابک تر است. من نیز پس از برخورد دایمی با کلمات موجود در زبان فارسی (بویژه آن هایی که در دایره ی لغات من حضور پررنگ تری دارند) قادر گشته ام که واژگان را با یک شناخت تصویری ویرایش کرده و بدون خواندن آن ها به درست یا غلط بودن آن ها پی ببرم.
در این وضعیت، متن چونان یک تصویر جلوه می کند و من نیز همچون یک نقاش. دقیقا به همان صورت که یک نقاش قادر است با نگاه کردن اجمالی به یک طرح به نواقص آن پی ببرد، من نیز صحت و یا عدم صحت متن را صرفا با رصد چشمی یافته و حتی در مواردی نیز ایرادات دستوری آن را رفع می کنم! دیگر برای من، متن چونان یک نقاشی است و هر چه این دست نقاشی ها بی عیب تر بنظر آیند، غلط های تایپی و دستوری آن ها نیز کمتراند…
درود بر شما.روش بسیار جالبی ست.سپاس از ارایه ی راهکارتان