جور هستی (091-010)
انسان هنگامیکه نادان است، انتظار دارد که کسی را بیابد که جهان را برایش گلستان کند. در این فاز او معمولا فرد متوقعی است. او می خواهد کسی باشد که بار هستی او را به دوش کشد. او از زمین و زمان دلش پر است و به خطا گمان می کند که دیگران همه خوشبخت اند و اکنون یکی از این خوشبخت ها به جرم دوست داشتن او باید بیاید و اندکی بدبختی را نیز تجربه کند.
همذات پنداری و کمال (090-010)
انسان به همان میزان که کامل گشته باشد، توانایی همذات پنداری با سایرین را پیدا می کند. خود را مثال می زنم. به یاد دارم که در دوران ابتدای جوانی توانایی چندانی برای همذات پنداری با سایر انسان ها نداشتم. وقتی عده ای از افراد از مشکلاتشان با من سخن می گفتند، در دلم به احمقانه بودن مصائب شان می خندیدم.
رسالت بشر (089-010)
من بر این باور هستم که رسالت آدمی تبدیل جهان به جایی بهتر برای سایر ابناء بشر است. شاید عده ای از انسان ها، رسالت های دیگری را برای خود دست و پا کنند، اما هر آن چیز دیگری نیز که به ذهن هر انسان شریف دیگری نیز رسد، باز غایتی جز همان گزاره ی فوق الذکر ندارد: ما رسالتی جز بهتر کردن جهانی که آن را تحویل گرفته ایم، نداریم. احمقانه است اگر بخواهیم که جور دیگری فکر کنیم.
فقدان رنگ (088-010)
در حال حاضر، مسئله ی فقدان رنگ در جامعه ی ما بسیار مشهود است! عمده ی مردم نیز به دلایل مختلف ترجیح می دهند که لباس هایی با رنگ تیره به تن کنند. وقتی از ارتفاع به سطح شهر نگاه می کنیم، توده های انسانی به رنگ سیاه و خاکستری در نظرمان جلوه گر می شوند. این اتفاقِ ناخجسته ای است. گویا تیرگی، غبارآلودگی و بی رمقی جزیی از فرهنگ بصری و هویت ظاهری شهرهای ما شده اند.
حملات خنده ی فردی یا جمعی (086-010)
خنده از آن دست چیزهایی است که خیلی زیاد محتمل است که به سوء تفاهم بیانجامد و بر همین مبنا نیز عده ای از انسان ها خیلی بیش از دیگران در برابر خنده های اطرافیان واکنش نشان داده و دچار خیالات باطل می شوند. ریشه ی این مسئله را باید در دو چیز جستجو کرد:
رواداری (085-010)
رواداری یکی از مهمترین مصادیق خردمندی است. تمامی جریان های زندگی اگر بشکل درست و بموقع در حق کسی رقم بخورند، در طولانی مدت شرایطی را مهیا می کنند که فردِ مزبور از منظر رواداری یا تالِرِیشن (همچنین در سایر زبان های فرنگی: تولرانس)، فرد توانمندی گردد. رواداری یعنی درک تفاوت ها و احترام گذاشتن به آن ها.
انسانِ نگران (084-010)
زندگی در آرامش محض… این یک ایده آل دست نیافتنی است. زندگی در جهان با مصایب زیادی توام است. حتی اگر در مترقی ترین ممالک جهان نیز زندگی کنیم، باز می توان نسبت به مقولاتی حساس شد. اصلا این یکی از کیفیات مجموعه ی ذهن – روان آدمی است که برای خود مشکل و مسئله بتراشد.
حرف بزن (083-010)
عده ی زیادی گمان می کنند که اکثر زندانیان، جانیان بالفطره ای هستند که از سر به دنیا آمدن در یک خانواده ی آشفته، مورد سوء استفاده و یا غفلت واقع شده و در نتیجه ی آن در سکوت به یک شخصیت ضداجتماع مبدل شده اند.
رویداد پارک (082-010)
پریشب در حین بازگشتن به خانه از محل تدریس، حال روانی مساعدی نداشتم. جهان برای من دلهره آور و تاریک بود. در این دست مواقع، انسان امید خود به خویشتن را از دست می دهد. او گمان می کند که جهانش رو به پایان بوده و دیگر صبح سپیدی از پسِ این تاریکیِ فراگیر وجود نخواهد داشت.
من و سبدهایم (081-010)
در جهان سرمایه گذاری زبانزدی وجود دارد که توصیه می کند همه ی تخم مرغ های خود را در یک سبد نگذاریم زیرا که اگر آن سبد به هر دلیلی واژگون شود، آنگاه تمام دارایی های ما از میان خواهد رفت. این زبانزد معروف صرفا به جهان کسب و کار محدود نمی شود. رد پای این آموزه ی شگرف را می توان در تمامی جنبه های زندگی پیدا نمود.