ورزش نازیبایی اندام (091-011)
آیا اندام بدنسازان و آنانی که ادعا می کنند مشغول به ورزش زیبایی اندام هستند، حقیقتا زیباست؟ من اینگونه فکر نمی کنم. این بدن های ورم کرده و ماهیچه هایی که همگی شان کاملا منفک از یکدیگر بشکل افراطی بیرون زده اند، مشمول هیچگونه تعریف تخصصی زیبایی نخواهند بود. کافی است که نگاهی به شاهکارهای هنری دوره ی رنسانس از اندام های برهنه داشته باشیم.
اثر «اِل. بی. اِیچ.»: لاک، بارکلی، هیوم (089-011)
آمپریسم (تجربه گرایی) کلاسیک بریتانیایی به مثابه مثلثی است که سه ضلع آن بترتیب عبارتند از لاک، بارکلی و هیوم. آراء این سه اندیشمند که منتقد خردگرایی افراطی بوده و هرکدام بطریقی ما را به تجربه و اهمیت آن در مسایل شناختی رهنمون شده اند، در اینجا مورد بحث من نیست، بلکه من در این نوشتار قصد دارم که سبک زندگی این سه متفکر بزرگ را مورد بررسی قرار دهم.
پذیرش و انکار (088-011)
برای خوشی، آرامش و شادی «صداقت با خویشتن» شرط لازم است، اما کافی نیست. قسمت کافی ماجرا پس از پذیرش، همانا برخورد منطقی – تجربی با محتوی فکر و احساسمان و نهایتا تماشای خروجی کار و انجام اقدامی موثر است.
سرباز پاکوفته (087-011)
یک راننده ی مسافرکش درون شهری که از مشکلات شخصی و شخصیتی عدیده ای رنج می برد، سر راه من سبز شده و با اشتباه رساندن من به مقصدم (که البته بهتر است بگویم با نرساندن من به مقصدم) موجبات دلخوری مرا فراهم کرد، اما بلافاصله دست پیش را گرفته که پس نیفتد و شروع کرد به ابراز خشم و عصبانیت نابجا و کلی بد و بیراه که چِه و چِه…
سه غلط (086-011)
یک سِری غلط نگارشی موذی در نوشته های قشر تحصیل کرده ی ما به وفور دیده می شود که در این نوشتار قصد دارم به سه مورد از آن ها اشاره کنم.
مسئولیت من در قبال من (085-011)
هر زمان بفهمیم که فقط خودمان مسئول خوشی، آرامش و شادی خودمان هستیم، آنگاه لحظه ای از لحظات محدود زندگی مقدس خود را هدر و تلف حضور دیگر چیزها و یا دیگر کسان نخواهیم کرد. فهم این مسئله کلیدِ قفل شادی در بستره ی زندگی است.
نامیرایی و اَمُردادی (084-011)
از ترس اینکه روزی به خود بیایم و ببینم که دستاوردی درخور استعدادهایم نداشته ام، بیشتر و بیشتر کار می کنم و همین مسئله مرا فِسُرده می کند.
دوستِ سرمایه داری (083-011)
دوستی سرمایه دار دارم که ثروت خانوادگی اش به شماره در نمی آید، از بس که زیاد است. این دوست نه تنها در عمل سرمایه دار است بلکه در نظر نیز تک تک سلول های مغزش مومن به آیین و مذهب سرمایه داریست. او از رویکردهای ریاضت کِشانه ی من باخبر است و معمولا با نوعی اِکراه و «خود برحق پنداری» گاه و بیگاه جهان بینی مرا مورد انتقاد قرار می دهد.
در جامعه (082-011)
من بارها و بارها بطرق مختلف نشان داده ام که جامعه یک شر لازم است. هیچ چیز مطلقا خوبی نداریم. نمی توان گفت که دندان چیز مطلقا خوبی است. پس دندان درد چه؟! این نشان می دهد که هر چیز خوبی، تخمه ی فساد و بدی را نیز در دلِ خود دارد و شرح این مسئله مداقه های متافیزیکی سنگینی را می طلبد که جایش اینجا نیست.
میمونک آپارتمانی (081-011)
روزی در یکی از خیابان های محله مان مشغول قدم زدن بودم که ناگهان دیدم یک میمون کوچک بالای درخت در حال سروصدا کردن است. برایم بسیار عجیب بود که در شهر تهران بر روی درخت میمون پیدا شود. این را دیدم و حسابی شوکه شدم اما همان زمان حدس زدم که احتمالا میمون بینوا از دست صاحب خود فرار کرده و از این بالا سر درآورده است.