مسئله ی «باید» در کلام دِی داد (137-010)
اگر کسی به نوشتارهای من حتی بشکل اِجمالی نیز نظر بیافکند، خواهد دید که از کلمه ی «باید» و مشتقات آن به وفور استفاده شده است. اولین فکری که به ذهن چنین شخصی متبادر می شود، احتمالا نوعی دگماتیسم عقیدتی است که در پسِ این بایدها جا خشک کرده است.
اختراعی به نام کتاب (136-010)
دنیا بدون کتاب: حقا که جای وحشتناکی است! من بر این باورم که اختراع کتاب از اختراع چرخ مهمتر بوده است. شنیده ایم که می گویند چرخ را از نو اختراع نکن. این اصطلاح دلالت بر این مسئله می کند که بایستی به جریان پیشرفت بشکل یک مسابقه ی دو امدادی نگریست.
سرماخوردگی تابستانه (135-010)
سرماخوردگی یک بیماری موذی و نه چندان خوشایند است. میزان ناخوشایندی این بیماری زمانی به اوج می رسد که در فصل تابستان رخ دهد. شاید کمتر کسی فکر کند که اصلا این بیماری در فصل گرم نیز رخ دادنی است، اما واقعیت این است که این بیماری در تابستان هم سر و کله اش پیدا می شود.
دِی داد-پلاس (134-010)
امروز دیگر تحقیقا، رسما و غیررسما یک سال می شود که من درگیر اپیزود چهارم از (چهارگانه ی) مثلث تلخ وجود هستم. اینکه این اپیزود آخرین دفعه ای باشد که من دچار این چالش نفسگیر در زندگی ام می شوم یا که نه، دست خودم نیست؛ اما تلاش برای مبدل ساختن آن به آخرین دفعه، حقا که دست خودم خواهد بود.
کوتاه مدت یا بلندمدت؛ که می داند؟! (133-010)
هنگامیکه فرد به اختلالات خُلقی دچار می شود، دچار حسرتی جانکاه نسبت به گذشته ی خویش می شود. او روزهای خوش گذشته را به یاد آورده و جایی در نهاد خود آرزو می کند که دوباره همه چیز رنگ رو عوض کرده و مثل سابق شود.
نوابغ یا افراد غیرعادی (132-010)
نوابغ از نظر دیگران، انسان های عجیب و به درجاتی خُل وضع هستند. ارسطو در جمله ی مشهوری در یکی از نوشتارهای خود می گوید: «نبوغ بدون بارقه هایی از دیوانگی و جنون ممکن نیست.» اما چرا اینگونه است؟ مگر نه اینکه مغز یک نابغه بسیار بهتر از مغز انسان های دیگر کار می کند. پس چرا نوابغ به درجاتی از نظر مغزی در نزد دیگران مشکل دار ارزیابی می شوند.
روزنامه های از اول باطله (131-010)
افرادی که روزنامه نگار هستند (ولو سردبیر) مداوما در محافل فرهیختگان این مسئله را در بوق و کرنا نکنند زیرا که نزد مخاطب آگاه به اعتبار خودشان ضربه می زنند…
فلسفه ی کسب و کار (130-010)
یکی از شاخه های فلسفه ی کاربردی که من علاقه ی زیادی به آن دارم، شاخه و حوزه ی فلسفه ی کسب و کار است. در حین تدریس این دوره و برگزاری کارگاه های خصوصی مرتبط با آن، فلسفه آموزان جنبه هایی از تفکر عمیق را در باب فعالیت ها و فرآیندهای کسب و کار (بشکل عمومی) و یا کسب و کار شخصی شان، بروز می دهند. این حقیقتا قابل توجه است که می بینیم یک مدیر که همگان وی را انسانی اجرایی (Doer) می دانند، لحظاتی چند درگیر تفکر عمیق در باب حرفه ی خود شود.
برند چیست؟ (129-010)
نگاه من به مسئله ی برند همواره یک نگاه سیستماتیک بوده است. تعریف سیستم، تعریف مشخصی است. مجموعه ای از اجزاء که در همکاری با هم و ضمن ارتباطات درونی و رفت و برگشتی شان، هدف مشخصی را دنبال می کنند. با این تعریف، برند نیز یک سیستم است که از اجزای خاص خودش تشکیل یافته است.
بده بستان های برندی (128-010)
سازمان های معظمی وجود دارند که مدیران برند شده ای در آن ها مشغول به فعالیت هستند و صدالبته این دو هیچگونه تضادی با یکدیگر ندارند. اما با این وجود استراتژی برخی شرکت ها به این شکل است که نگذارند مدیری در آن ها برند شود. مثلا شرکت فلان (یک شرکت ایرانی خوشنام) هرگز و هرگز اجازه نمی دهد که مدیرانش خارج از آن اعتباری برای خود کسب کنند.