مسئله ی شهرت (167-010)
شهرت برای بسیاری از ما انسان ها مسئله ی جذاب و جالب توجهی است. صدالبته که شهرت همراه با محبوبیت مدنظر من است و هیچ کسی (اگر بشکل شفافی بیاندیشد) طالب مشهور بودن از بابت یک مسئله ی منفی و زننده نخواهد بود.
جهان ها (166-010)
یکی از رسالتهای علم، تحقق بخشیدن به تخیلهای آدمی است. هماکنون که در اوایل قرن بیست و یکم از تقویم جهانی به سر میبریم، علم بیش از هر زمان دیگری توانسته است که در عمل به این رسالت خود پایبندی نشان دهد. بشر در سده های پیشین همواره به تخیل کردن مشغول بوده است و تخیل دایمی بشر نیز همواره مسیری را میپیموده که در ظاهر ربط چندانی به واقعیت جهان نداشته است؛ تا زمان انقلاب علمی.
دیده بوسی (164-010)
من بیش از دو سال است (تابستان 95) که مستقل شده و “خانواده ی یک نفره” خود را ترتیب و تشکیل داده ام. این استقلال برکات زیادی را عاید من کرده است که مخاطب آگاه اندیش احتمالا حدس و گمان هایی در رابطه با آن ها داشته باشد؛ اما یکی از مهمترینِ این برکات و دستاوردها چیزی است که احتمالا کسی به آن فکر هم نکرده باشد: این دستاورد “روبوسی” است.
آسمان آفتابی من (162-010)
منزلی که من (در چارچوب یک خانواده ی تک نفره) در آن زندگی می کنم یک ساختمان جنوبی است. واحد من در جنوب همین آپارتمان جنوبی واقع شده است. من از سمت شمالِ ارتفاعات شمالغرب تهران به سمت جنوب تهران اشراف بصری دارم. دشت تهران زیر پای من است.
زندگی پیچیده است (161-010)
وقتی می گوئیم «زندگی»، عملا تعداد بسیار زیادی از ما دقیقا نمی دانیم که کدام وجه زندگی مد نظر ماست. زندگی یک کل یکپارچه نیست، زندگی مثل هر پدیده ی پیچیده ی دیگری از بخش های بسیار زیادی تشکیل یافته است.
تسری کمال (160-010)
یکی از دانشجویانم به همراه خانواده در حال مسافرت به کشور کانادا با هدف مهاجرت دایمی است. این خانواده در ده سال گذشته سختی های فراوانی را از سر گذرانده است که یکی از بارزترین نمونه های آن جدایی والدین خانواده است. مادر به همراه فرزندان قادر بوده است که یک زندگی متوسط رو به بالا را در تمامی این سال های تنهایی آورده کند.
افسانه ی فراطبیعیات (158-010)
پیشتر ضمن یکی از نوشتارها و گزین گویه های خود اشاره کرده بودم که هرآنچه که ماوراء الطبیعی است، ساختگی نیز هست. در این نوشتار قصد دارم که بیشتر این گزاره را مورد بررسی قرار دهم.
تابستان خود را چگونه گذراندید؟ (156-010)
دیگر از نیمه ی مهرماه نیز عبور کرده ایم و حالا وقتِ پرداختن به همان موضوع انشای کلیشه ای است که در ابتدای مدرسه بتوسط معلم های ادبیات در درس انشاء مطرح می شد: تابستان خود را چگونه گذراندید؟ من شخصا به یاد ندارم که انشایی در این باب در تمامی سال های مدرسه نگارش کرده باشم. شاید هم آن را به خاطر نمی آورم که احتمالش کم است. اما دیگر نوبت خواندن انشای من است.
سِلفیش جین (155-010)
ریچارد دوکینز زیست شناس نامی بریتانیایی در کتاب تاثیرگذار خود با نام «ژنِ خودخواه» به درستی به این اصل زیست شناختی اشاره می کند (و همچنین آن را بطرز بسیار ماهرانه و دقیقی تبیین می نماید) که غایت تمامی رفتارهای خودآگاه و غیرخودآگاه جاندارانِ زنده نوعی خودخواهی در راستای حفظ بقاء است. در این کتاب مثال های بسیار درخشانی از مواردی که در ظاهر با این مسئله در تضاد هستند گردآوری شده و پاسخ داده شده اند و من قصد ندارم که در اینجا تکرار مکررات کنم.
دختر آپارتمان روبرویی (154-010)
دختر جوان همسایه چند روزی است که تنها به پشت بام می آید و یک ساعتی با چهره ای مستغرق تفکرات و اندیشه ها قدم می زند. وقتی از پنجره به او نگاه می کنم، کمترین توجهی به محیط اطراف ندارد. فقط راه می رود و راه می رود.