داستان دگردیسی ایوا (153-010)
یک آقای تراجنسیتی آمریکایی ساکن تگزاس که پیش از عمل تطبیق جنسیت بعنوان نایب رئیس یکی از بزرگ ترین بانک های آن کشور مشغول به کار بوده است، مفهوم جدیدی را تحت عنوان تراگونگی مطرح نموده و خود نیز نخستین انسانی است که آن را در زندگی شخصی اش پیاده کرده است. او تصمیم گرفته که حداقل بشکل ظاهری نیز که شده گونه ی خود را تغییر داده و به یک خزنده (مشخصا اژدها) مبدل شود.
تقویت کردار از طریق یکپارچگی وجود (152-010)
یکپارچگی وجودی یعنی اینکه آنچه که فکر کرده، گفته و به انجام می رسانیم همگی در یک خط و سو قرار بگیرند. این مسئله نیز همچون تمام موضوعاتِ «بودنی» دیگر، ارتباط چندانی با اصل زندگی ندارد. زندگی از آن حیث که زندگی می شود، مقوله ای «شدنی» است و نه بودنی. هر چیزی در زندگی قرار است که بشود، نه اینکه باشد.
جهان غافلگیرمان می کند (151-010)
شنبه هفتم مهرماه سال 97 برای من چونان روزی به یاد ماندنی و ویژه رقم خورد. شاید با شنیدن این سخن گمان کنید که این روز برکات خاصی را برای من به همراه داشته است؛ اما، نه! این طور نیست. دقیقا در فردای این روز، اتفاقی پیش آمد که بی شک یکی از تلخ ترین اتفاقات امسال من تلقی می شود.
فردا نگهبان فرداها (150-010)
در لحظه زندگی کردن از جمله مهارت هایی است که سهم بسزایی در حصول احساس خوشی، آرامش و شادی در زندگی دارد. عمده ی انسان ها حداقل یکی، دو روش را برای عملی کردن این مفهوم در زندگی آموخته اند.
التهاب اقتصادی: باغ بی برگی و بازار بی ثباتی (149-010)
ارزش پول ملی ایران در یک سال گذشته یک پنجم شده است. این مسئله نوعی فاجعه ی اقتصادی است. تمام دارایی های نقدی مردم به میزان هشتاد درصد کاهش یافته است. در این التهاب بازار، عده ای انگشت اتهام را به سمت دیگران دراز کرده و علت بالا رفتن قیمت ارزهای خارجی را تمایل مردم به خرید آن ها می دانند.
از جایم بلند خواهم شد (148-010)
من چند سالی است که با خود قرار گذاشته ام که روزی حداقل یک نوشتار یک صفحه ای بنویسم. امسال بعلت مشغله های کاری فصل تابستان از این برنامه ی دیرین خود عقب افتاده و کار به جایی کشید که قریب به دو ماه از این فعالیت شریف در زندگی دست بکشم. گاهی اوقات که با خود به این عقب ماندگی فکر می کردم، عرقی سرد بر تنم نشسته و دچار حالات ترس می شدم، از این بابت که احتمالا دیگر نتوانم این مسئله را جبران کنم.
غافلگیری (145-010)
«چه فکر می کردیم، چه شد!» این اصطلاحی است که همه ی ما زیاد شنیده ایم. این جمله معمولا زمانی به کار می رود که تخیلات، پیش بینی ها و توقعات ما نسبت به یک موضوع خاص، نه تنها برآورده نشده اند، بلکه به درجات زیادی مخالف آن چیزی شوند که مطلوب ما بوده است. این عبارت در دلِ خود نوعی از غافلگیری را مستتر دارد و از اساس با تعجب و شگفت زدگی عجین است.
یادآوری نیمه ی سال (144-010)
امروز بیست و هشتم شهریور ماه، 183 اُمین روز سال و بعبارتی روز میانی سال است. امروز ما بر نوک تارک تقویم نشسته و ضمن یک سفر نسبتا طولانی، کار را به میانه ی راه رسانده و عازم بازگشت از سمت دیگر کوه هستیم. امروز وقت داشتم که یک ساعتی ضمن انجام تشریفاتِ مراقبه به جنبه هایی از زندگی خود فکر کنم.
پدیده ی فقر (139-010)
تفاوت بارزی بین نگاه شرقی به مسئله ی فقر و نگاه غربی به آن در طول تاریخ قابل مشاهده بوده است. در شرق فقر بعنوان یک پدیده ی برحق پذیرفته شده و جوری با آن تا شده است که گویا همیشه بوده و تا همیشه نیز خواهد بود. اما در غرب (بویژه از زمان رنسانس تاکنون) فقر چونان یک آفت و بیماری موقتی اجتماعی تلقی شده و تمام تلاش متفکران، مدیران و سیاستمداران این بوده است که این پدیده ی مذموم از سطح جامعه بشکل همیشگی پاک شود.
تجربه ی معنوی انسان (138-010)
من خود شخصا کسی هستم که برخوردم با جهان یک برخورد کاملا دانش محورانه (فسلفی – علمی) است، اما با این وجود در این چند دهه زندگی ام اتفاقاتی بسیار نادر و باورنکردنی برای من رخ داده اند که به هیچ وجه من الوجوه بتوسط نظریات فلسفی و یا علمی که آن ها را شناخته، در بابشان تحقیق و یا تدریس می کنم «قابل توضیح دادن» نیستند.